من گمان مي كردم ذوستي همچون سروي سر سبزچهار فصلش همه آراستگي استمن چه مي دانستم هيبت باد زمستاني هست من چه مي دانستمسبزه مي پژمرد از بي آبي سبزه يخ ميزند از سردي ديمن چه مي دانستمدل هر كس دل نيستقلبها ز آهن و سنگ قلبها بي عاطفه اندحميد مصدق