....وچه غم انگیز خواهد بود.مشاهده محیطی بی روح و سرد و افسرده که نشاط رخت بر بسته و ترکهای ساختمان اهنگ غم و اندوه و بی اعتنائی ساز می کند!
فضای نا مناسب امکانات محدود البسه الوده به ادارو مدفوع لنگه دمپائی های پلاستیکی پاره و وصله شده جور با جور شیلنگ تکه و پاره شده و چمنهای کچل که کسی را حوصله اب دادن را نمانده و از همه مهمتر توانخواهی که فقط نفس می کشد می خورد و دفع می کند و ناله و زاری سر می دهد.
بیچاره کودکان معصوم و سالمندان بی پناه که به جرم کم توانی روی تختخوابهای رنگ و رو رفته و شکسته بسته در سالنهای به مشابه یک زندان ثابت و بهت زده به نقطه ای خیره شده اند!
عده ای با چهره بی تفاوت و ارام مانند مجسمه های یخی عده ای بی تاب و بی قرار همچون مرغ پر شکسته
عده ای با کله بزرگ و هندوانه ای
عده ای با کله کوچک و نا هموار
عده ای با حرکاتی خاص و تکراری
عده ای با لباس پاره و نا فرم وگاهی لخت و عریان
در هر حال همه به نوعی توانخواه و کلکسیونی از تمام مظاهر دردمندی و واقعا چه معجون نکبت باریست اینچنین اماکن.
و رویا به جرم نا توانی مادر زادی در چنین محیطی سالهاست که زندگی می کند.
این دختر جوان که به ظاهر کودک پنج وشش ساله را می ماند از همان اوان کودکی بی نام و نشان در مراکز نگهداری می کند و همواره چشم به انتظار روزگار سپری می کند.
وبا گلهای پیراهن قرمزش انس والفت دیرینه بسته است .و هر روز با اشک غم و اندوه گلهای پیراهنش را ابیاری می کند و شبها سر بر بالش خیال انگیز رویا هایش می نهد.
دریغا که گلهای پیراهن رویا بی هیچ رشد ونموی هر روز که می گذرد کمرنگ تر می شود .
اما رویا هرگز محبت اش را نسبت به گلها کم نکرده است. و هر روز با دستان نحیف خود انها را نوازش می کند.
..........ادامه دارد..........................با عنوان -هر کجا سکوت است گلزار من انجاست.................پی خواهیم گرفت............
|
.................................................بنام خالق گیتی...............................................
سپاس خداوند سبحان را که بار دیگر توفیقی عنایت فرمود تا با شما عزیزان خواننده همراه و همگام باشم.
پیشاپیش این همراهی را به فال نیک گرفته و صمیمانه ترین تشکر قلبی خود را تقدیم حضورتان می کنم.
راستش خود من نمی دانم که این مختصر نوشته را که تقدیمتان میکنم چه باید نامید.
مقاله؟؟؟
و یا یاد داشتی کوتاه بر داستانی بلند!!
ویا فریادی در گلو شکسته و مظلومانه انسانی که بار ناتوانی را تا آخر عمر باید تحمل کند.
نمی دانم!!!
ولی قبل از همه چیز باید بر این نکته اشاره کنم که این یادداشت مختصر هرگز یک تحقیق علمی و دانشگاهی و مبتنی بر مآخذ نیست.
چیزی است بقبول عزیزی شبیه صحنه ای در آیینه به گرد نشسته.
ویا شاید جنین تمثیلی نیز گویا نباشد.
در هر حال اگر خوب است و موثر صرفا بخاطر عظمت فاجعه ایست که با آن روبرو هستیم.
و اگر نه
(یدرک لا یو صف)
آنچه در این مقاله خواهید خواند.
افسانه نیست بیان واقعیتیست ملموس در جامعه دردیست قابل احساس حقیقتیست آشکار
ویرانه ایست در دل جامعه با عنوان زیبا و فریبنده.
محلیست از یاد رفته و ساکنان آن فراموش شدگان خاموش ومن ترجمان مفهوم نگاه رویا و قمر یکان دلشکسته ایکه سکوت را با فر یاد عوض نمی کنند.
ادامه دارد...
و چه غم انگیز خواهد بود.
|