.................................................بنام خالق گیتی...............................................
سپاس خداوند سبحان را که بار دیگر توفیقی عنایت فرمود تا با شما عزیزان خواننده همراه و همگام باشم.
پیشاپیش این همراهی را به فال نیک گرفته و صمیمانه ترین تشکر قلبی خود را تقدیم حضورتان می کنم.
راستش خود من نمی دانم که این مختصر نوشته را که تقدیمتان میکنم چه باید نامید.
مقاله؟؟؟
و یا یاد داشتی کوتاه بر داستانی بلند!!
ویا فریادی در گلو شکسته و مظلومانه انسانی که بار ناتوانی را تا آخر عمر باید تحمل کند.
نمی دانم!!!
ولی قبل از همه چیز باید بر این نکته اشاره کنم که این یادداشت مختصر هرگز یک تحقیق علمی و دانشگاهی و مبتنی بر مآخذ نیست.
چیزی است بقبول عزیزی شبیه صحنه ای در آیینه به گرد نشسته.
ویا شاید جنین تمثیلی نیز گویا نباشد.
در هر حال اگر خوب است و موثر صرفا بخاطر عظمت فاجعه ایست که با آن روبرو هستیم.
و اگر نه
(یدرک لا یو صف)
آنچه در این مقاله خواهید خواند.
افسانه نیست بیان واقعیتیست ملموس در جامعه دردیست قابل احساس حقیقتیست آشکار
ویرانه ایست در دل جامعه با عنوان زیبا و فریبنده.
محلیست از یاد رفته و ساکنان آن فراموش شدگان خاموش ومن ترجمان مفهوم نگاه رویا و قمر یکان دلشکسته ایکه سکوت را با فر یاد عوض نمی کنند.
ادامه دارد...
و چه غم انگیز خواهد بود.
|